صباصبا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

صبا عشق من و بابا

صبا در کاخ گلستان

چهارشنبه 16 آذر یعنی وقتی که صبا 1 سال و 2 ماه و 11 روزش بود من و بابا وصبا با خاله سارا و دایی امین رفتیم کاخ گلستان و با هم ببینیم. اول از همه سوار مترو شدیم که صبا تو کالسکش خواب بود و نفهمید یکی دو ایستگاه که رد کردیم خانم کوچولو بیدار شد و چون واسه اولین بار بود که سوار مترو میشد اول یکم دوروبرش و نگاه کرد یکم به صورت آدمایه اطرافش خیره شد بعد احساس کرد چقدر قطار سواری خوبه و شروع کرد به شیطونی و سر و صدا کردن و همون تو کالسکه بپر بپر کردن! بالاخره رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم به سمت کاخ... اول از همه از دیدن کالسکه ها با اون اسبایه بزرگش هم متعجب بود هم ذوق زده که بعد از ناز کردن و بازی کردن با اسبها سوار کالسکه شدیم و تا نزدیک در کاخ رف...
19 آذر 1390

یک کلمه ی تازه

امروز صبا 1 سال و 2 ماه و 3 روزش بود. هر روز بزرگ شدنش با یه کار جدید یا یه حرف جدید همراه بوده که واسه من و باباش کلی ذوق وشوق به بار میاره و باعث میشه بیشتر دوسش داشته باشیم. امشبم یکی از اون شبایی بود که صبا یه کلمه جدید و گفت و من کلللللللللللی لذت بردم. امشب وقت شام صبا اومد تو آشپزخونه منم بهش گفتم صبا به مامان کمک میکنه؟ دیدم وایساده زل زده به من! فهمیدم منظورم و نفهمیده واسه همین بسته نون و دادم بغلش گفتم ببر بده بابا تا من واست به بیارم. دیدم تند راهش و کشید و رفت پیش باباش، بابایی که مشغول کار بود متوجه صبا نشد که نونارو ازش بگیره صبا هم یکم باباش و نگاه کرد و گفت ننننننننننون ننننننننننننننننون بعدم انداختشون زمین و برگشت تو آشپو...
9 آذر 1390

هنرمند کوچک

دوباره پنجمین روز ماه از راه رسید و من ییییییییییییییییه عالمه خوشحالم. تکرار خاطرات خوب همیشه واسه آدما خوشایند بوده مخصوصا اگه این خاطرات مربوط به عزیزامون بشه.واسه منم که پنجم هر ماه یعنی صبا . یعنی تولد خوشبختی.... صبا کوچولو 14 ماهگیشم با همه شیطونیاش و شیرینیاش سپری کرد و از اون روزا فقط یادشونه که میمونه. تو اولین روز شروع 15 ماهگی صبا به دوتا چیز با دقت بیشتری نگاه کرد اونم کاغذ و مداد بود که با اینکه اینهمه جلو چشمش بودن و ابنهمه من رویه کاغذ با مداد واسش چشم چشم دو ابرو کشیده بودم ولی انگار تا امروز ندیده بودشون و بهشون دقت نکرده بود شایدم به این فکر نکرده بوده که خودشم میتونه بکشه تا اینکه امشب که بازم داشتم واسش چشم چش...
5 آذر 1390
1